دیر زمانی است که به انتظارت نشسته ام
شب را به انتظار صبح ظهورت،
صبح را با امید طلوع خورشید نگاهت،
در گرمای ظهر با داغ جگرسوخته در یادت،
و چه غروبهایی که ناامید گشتم از آمدنت...
ولی باز هر روز را با خیال تو گذراندم
با وعده الهی به حضورت برای مستضعفین جهان
و مدتی است که با بشارت تعجیل در نزول رحمت آسمان
دیگر تمام شب و روزها و هفته ها هم برای آمدنت انتظار می کشند
همراه خودت که سخت منتظری و به لب رسیده...
دلها را دیگر صبر و قراری نمانده،
بهانه هایش تمام گشته
و دیگر قصه ای نیست که برایش دلیل بتراشم
که تا روزی دیگر چشم به راه بماند
آخر دیگر کودک نیست!
سنین سالهای غیبتت بسیار بزرگ و خسته شده...
و همگان تو را می خواهند،
از آدم تا قیامت که نفخه صور نیز در انتظارت لب بسته مانده
و سکوت ساکت مانده تا تو بیایی.
تمام شد آیا؟!
خدایا جواب از تو می خواهم!
همه چشم به دهان جبرییل دوخته ایم
تا پیام فرج را فریاد کند:
و ندای انا المهدی
......
او خواهد آمد
.: Weblog Themes By Pichak :.